ColumView


TopBridge 
   

A clip of history...

1400 years, Iran



Select click, browse Categories above contains essential reading. Submenu are opened for your convenience

If you encountered any broken link(s) or errors messages, please to contact and e-mail us with the link address or error message. This is not site e-mail please use for error messages only! Some Files requires Adobe Acrobat Reader, to download click Powered by: Direcconnect

همسر محمد مصدق

مصدق در 17 سالگی سالها بعد از فوت پدرش مستوفی خراسان شده بود. تا آن زمان کسی در اين سن و سال چنين شغلی در دستگاه عريض و طويل قاجار بدست نياورده بود. چون مادر مصدق به گواهی برخی معشوقه مظفرالدين ميرزا وليعهد و به روايتی فرزند نا خواسته او و مادرش نجم السلطنه دختر عموی ناصرالدين شاه بود و يا شايد بدليل اينکه قبلا پدرش(!) ميرزا هدايت الله وزير دفتر بود اين سمت به او واگذار گرديد و يا دست های غيبی اين چنين سعادتی را به او ارزانی داشته بوند! گرچه ممکن است در روی کاغذ آدم های ديگری هم چنين شغلی اسمی را بدست آورده باشند تا از مزايای آن استفاده کنند و مستمری دريافت دارند ولی مصدق تنها جوانی در اين سن بود که بر مسند سوار بود و در خراسان مستوفی گری ميکرد.

مستوفی ها انواع پول ها که بنام "رسوم" معروف بود که نوعی رشوه است از خلق دريافت می کردند. مصدق ده سال در اين شغل در خراسان دوام آورد. در همين زمان نام او و مادرش از جمله 93 نفر ديگری است که در ليست فئودالهای بزرگ زمان قاجاريه به ثبت می رسد. اين نکته در کتاب خاطرات وحيد نيا بروشنی ذکر شده است.

در زمان مظفرالدين شاه به فکر فروش املاکی که به دولت و مردم ايران متعلق بود افتاده بودند و تعداد زيادی از اين املاک را بقيمت مالياتی که به آنها تعلق می گرفت يعنی به قيمتی معادل يک دهم و يا يک بيستم قيمت منطقه ای به ديگران فروختند که يکی از اين املاک ملک قارپوز آباد در نزديکی احمد آباد است که توسط مصدق خريداری شده است.

شخصيت مصدق در خانواده ای که شديدا گرايش به انگليس داشت شکل می گرفت. يکی از شخصيت هائی که با خانواده مصدق ارتباط داشد و قابل احترام خانواده او بود ميرزا حسين خان سپهسالار بود که قبل از مصدق می زيسته است. او قبل از فراماسونری ميرزا ملکم خان خودش عضو فراموشخانه بود. ميرزا حسين خان سپهسالار پيشوای ميرزا هدايت الله وزير دفتر پدر(!) مصدق که شديدا مريد سيد جمال الدين اسد آبادی بود. ميرزا هدايت الله وزير دفترعضو فراموشخانه ميرزا ملکم بود. ميرزا ملکم و سيد جمال الدين هردو از طرف دولت عِلـّيه انگليس برای انجام ماموريت های خاصی که همانا تشکيل فراموشخانه و "اتحاد اسلام" توسط اين دو نامبرده میباشد به ايران اعزام شدند. علاوه بر اين بزرگان خانواده مادری مصدق همواره آنگلوفيل و طرفدار انگليس بوده اند.

مصدق در 21 سالگی در حاليکه هنوز مستوفی خراسان بود با دختر امام جمعه ازدواج می کند. امام جمعه های اصفهان و تهران همواره از افرادی که سابقه طولانی همکاری با انگليس را داشته اند انتخاب می شده اند. برای شناخت بيشتر امام جمعه ها و اينکه دختر امام جمعه چه کسی است مجبور به بررسی خاندان امام جمعه هستيم.

خاندان امام جمعه

در زمان صفويه شخص عربی در اصفهان پيدا شد که يا همزمان با محمد تقی مجلسی آمد و يا کمی پيش ويا بعد از او. اين شخص عرب که مير محمد صالح نام داشت با دختر مجلسی اول ازدواج نمودو از او پسری دنيا آمد که او را محمدحسين ناميدند. مير محمد صالح امام جمعه اصفهان شد. پسر او هم بعد از پدر امام جمعه اصفهان باقی ماند. بسياری از امام جمعه ها باين خانواده وابسته هستند. خود اين شخص عرب با انگليسی هابسيار نزديک و در خدمت آنان قرار داشت. شخصی بنام محمد طاهر با خواهر مير محمد صالح ازدواج کرد که او از جد خاندان شريف امامی می باشد. جعفر شريف امامی استاد اعظم فراماسونری انگليس از آن خاندان می باشد.

در کتاب معروف محمود محمود در جلد اول در زير صفحه 4 نوشته شده است، مورخين ايران بايستی تحقيق کنند که حمله محمود افغان به ايران بدون محرک خارجی بود؟ اين مسئله آقای مهدی شمشيری را به اين فکر واداشت تا تحقيقی عميق در اين مسئله بنمايند. معلوم شده است که؛ وزير شاه سلطان حسين صفوی، فتحعلی خان اعتماد الدوله بنا داشت با دولت فرانسه روابط سياسی و اقتصادی برقرار نمايد. وی شخصی را به فرانسه فرستاده و درخواست می کند تا با حکومت ايران روابط برقرار سازد. اين حرکت حکومت هند (انگليس) را خوش نيامده و بسيار بر افروخته می شود. وسائلی فراهم می کنند که مانع اين کار شوند. با محمود افغان تماس می گيرند و نقشه و طرح را با او بررسی می کنند.

در همين زمان امام جمعه دوم در نيمه شب با سرو صدای زياد درحاليکه ورقه کاغذی هم در دست داشته به خانه شاه ميايد. با ظاهر آشفته و وحشت زده اعلام و مدعی می شود که فتحعلی می خواهد بر عليه شاه "بغی و خروج" (شورش يا کودتا) کند. اين مسئله را در آن کاغذ جعلی نوشته بود. شاه که از موضوع بر آشفته بود حتی کاغذ را نمی خواند و آنرا بدور می اندازد و دستور می دهد شبانه فتحعلی خان را می آورند و ملا باشی که همان امام جمعه باشد خودش بلافاصله چشم های او را از حدقه در می آورد. شخصی را هم می فرستند تا لطفعلی خان سردار سپه را بياورند او را هم سوار گاو می کنند و در شهر می گردانندو سپس زندانی و مورد غضب قرار می گيرد.

شاه بعد از چند روز به اشتباه خود پی می برد و با وجود اينکه می فهمد گول امام جمعه را خورده ولی ديگر کاراز کار گذشته بود و ديگر وزير با درايت او در کنارش نبود که بتواند فتنه افغان را سد کند. در اين هنگام محمود افغان به دروازه های اصفهان رسيده بود. به سعايت امام جمعه يا به دليل خرافاتی که بين زنان دربار و اطرافيان رواج داشت؛ همه زن ها شله زردی می پزند به شاه می گويند نذری کرده ايم که اگر برآورده شود دشمن تو در دم نابود خواهد شد. شاه به اميد اين که نجات پيدا خواهد کرد دست روی دست می گذارد و مشغول استخاره بود که محمود افغان اصفهان را تصاحب می کند. عجيب اين است که محمود افغان کوچکترين ناراحتی يا تعرضی برای امام جمعه بوجود نمی آورد حتی هيچکس به اين توطئه امام جمعه شک نمی برد!

در دوران نادر شاه که در صحرای مغان درمورد سلطنت خودش رای گيری می کرد همه کار های پيش مورد بررسی قرار می گيرد. همين امام جمعه (مير محمدحسين) با نادر شاه مخالفت می کند ولی عجيب اين که نادر شاه هم او را عفو می کند و متعرض او نمی شود!

امام جمعه سوم مير محمد حسين سلطان العلماء نام داشت. اين شخص با تعليماتی که از انگليس گرفته برای جنگ با روسيه فتوا می دهد. علت اينکار اين بود که انگليس می خواست از زير قرار داد همکاری و کمک هنگام حمله دولت بيگانه بيرون بيايد. بر اثر اين فتوا دولت ايران تحريک شده به روسيه حمله می کند ولی انگليس بهيچوجه حاضر نمی شود بر عليه روسيه قوای کمکی به ايران بياورد. وقتی به قرار داد اشاره می شود اعلام می دارد اين قرار داد می گويد اگر کشور بيگانه به ايران حمله کرد، در اين کارزار شمابه روسيه حمله کرده ايد وشامل قرار داد نيست!!

بعد هاانگليس يکی از ايادی خودش مير محمد مهدی را به تهران می آورد و همين شخص امام جمعه می شود و همو است که درتوطئه قتل ابولقاسم قائم مقام فراهانی که يکی از بزرگان ايران است شرکت می کند.

مير محمد مهدی فرزند پسر نداشت. مسئله ای پيش آمد کرد برای اينکه امام جمعه از خانواده آنها بيرون نرود طرحی ريخت. بهمين منظور برادر زاده جوان خودش را که بسيار، بسيار خوش سيما و خوش برو رو بود را در لباس آخوندی به فتحعلیشاه معرفی می کند. با وجود داشتن صدها زن درباری در خاندان قاجار متاسفانه نقطه ضعف بسيار بزرگی که جريان داشت تمايل آنان به پسران جوان و خوشرو بود! از اينرو هنگام ورود ميرزا ابوالقاسم جوان به دربار، فتحعليشاه صددل عاشق ميرزا ابوالقاسم جوان می شود. مير محمد مهدی از شاه درخواست می کند که او را در مقام امام جمعه قبول کند. شاه که سخت دل در گرو اين پسر بسته بود فورادرخواست مير محمد مهدی را می پذيرد. ميرزاابوالقاسم به دليل نزديک بودنش به شاه از عموی خود پيشی ميگرد و اين مسئله مير محمد مهدی را رنج می دهد به همين منظور با حيله اينکه جوان بايستی دوره ببيند او را راهی نجف می کند. ولی شاه از دوری او بی طاقت می شود و او را بر می گردانند.

ميرزا ابوالقاسم به امامت جمعه نائل می شود. ميرزا ابوالقاسم در توطئه قتل امير کبير دست داشته است. زيرا اميرکبير با بساطی که اين شخص چيده بود مخالف بود و اصلا امير کبير با ملايان ميانه خوبی نداشت. شرح اين ماجرا و حال امير کبير را می توان در کتاب امير کبيرکه از روی اسناد وزارت امور خارجه انگلستان توسط فريدون آدميت ترجمه شده است خواند.

پسر ميرزا ابوالقاسم ميرزا، زين العابدين نام داشت که تا هنگام فوت پدر 9 ساله بود و تا سن 18 سالگی عموی او امامت جمعه را اداره می کرد.

ميرزا زين العابدين شايد بی سواد ترين امام جمعه ای باشد که در تاريخ ايران می توان از او نام برد. او در بی دانشی و بی صفتی پيشرو همه ملايان است و همه افتخارش اين بود که پسر ميرزا ابوالقاسم است.

در سال 1288 قمری 27 ساله بود که شاه بدليل شيوع بيماری وبا از تهران خارج می شد. دوستقلی خان معير الممالک (کسی که عيار سنج و مسئول ضرب سکه دوران ناصرالدين شاه بود)، در راه سفر به مشهد همراه ناصر الدين شاه بود که به وبا مبتلا می شود. نذر می کند که اگر از بيماری نجات پيدا کرد دخترش را به يک نفر سيد ببخشد. بهبودی پيدا میکند و پس از بازگشت تعداد زيادی سيد داوطلب ازدواج با دختر او می شوند. ولی دوستعلی خان از ميان آنان ميرزا زين العابدين را انتخاب می کند و دخترش را به او میدهد، تا نذر ايشان ادا شود. به اين ترتيب دختر معير الممالک همسر امام جمعه می شود!

ميرزا ابوالقاسم بی سواد از دختر معيرالممالک صاحب 5 پسر و 3 دختر می شود. اين شخص برای تجديد فـِـراش به خواستگاری دختر ناصر الدين شاه می رود. نوه ناصر الدين شاه از اين ازدواج بنام زهرا که بعدا شمس السلطنه لقب می گيرد به زنی مصدق در می آيد. برادرش معروف به ظهير الاسلام پادوئی سفارت انگليس را قبول می کند. ميرزا جواد ضياء الدين ظهير الاسلام وفادار ترين پادو سفارت انگليس باقی می ماند.

پسر اول زين العابدين هم امام جمعه می شود. پدر همسر مصدق، ميرزا زين العابدين در ضمن اولين امام جمعه فراماسونر نيز می باشد (!). مصدق برای گرفتن اين زن مجبور بوده خود را خيلی مسلمان نشان دهد و بهمين دليل هرروز در مسجد سپهسالار در صف نماز خود نمائی می کند. علاوه بر اين خود را خادم و فرمانبردار نشان می دهد. چون همواره می خواست زنش از زن های ديگر جلوتر حرکت کند لذا تلاش می کند که به هر ترتيب شده دختر امام جمعه را به زنی بگيرد. مصدق با زنش زهرا 64 سال زندگی میکند. آنها در سال 1280 شمسی باهم ازدواج می کنند در اين موقع هنوز مصدق مستوفی خراسان بود.

مصدق با خانواده امام جمعه بسيار نزديک بود و امام جمعه هم با انگليس روابط بسيار بسيار نزديکی داشت. مصدق برای جلب نظر امام جمعه که پدر زنش هم بود سعی می کرد از راهی که او ميرود تبعيت کند لذا نسبت به انگليسی ها بسيار وفادار باقی ماند.

انگلستان بسياری از توطئه های قتل بزرگان ايران را با کمک امام جمعه ها ترتيب داده اند. برادر همسر مصدق به نام سيد محمد امام جمعه تهران که در آن زمان احمد شاه که در فرانسه بودبر عليه سردار سپه رضا خان بلوای نان رادر تهران راه می اندازد. او از اين راه میخواست مردم به مجلس بريزند و بر عليه رضا شاه اقدام کنند. رضا شاه در غيبت احمد شاه اداره کشور را در دست گرفته بود و انگليس از اين بابت بسيار نگران بود. مردم را شوراند و مردم در خيابان فرياد می زدند ما شاه می خواهيم سردار سپه نمی خواهيم.

ميرزا زين العابدين در سال 1321 فوت می کند و پسرش بنام ميرزا ابوالقاسم امام جمعه می شود. چون خيلی استبداد طلب بود پس از پيروزی مشروطه خواهان فرار کرده مدتی به نجف پناه می برد.

آخرين امام جمعه تهران ازهمين خاندان، دکتر سيد حسن امامی بود که در چند لژ فراماسونری عضويت داشت. امام جمعه تهران همچنان به خدمت به اربابان لندن نشين مشغول بود که آشوب خمينی بالا میگيرد.

ح-ک

خلاصه شده از مصاحبه راديوئی آقای مهدی شمشيری
پنجشنبه 11 نوامبر 2004 برابر با 21 آبان 2563 (1383)

Time line:

History of Iran starts 2500 years before Christ .

1160 years later Muslims occupied land of nobles, for over 1400 Iranians fought to deport the occupiers.

33 years ago they re-occupied our homeland. The Renaissance is on its way..!


Persian Kings

Cyrus 559-530 BC -29 years
Cambyses 530 BC -522 8 years
Darius 521-486 BC -35years
Xerxes 486-465 BC -21 years

       
 
It is up to the people of Iran, to form powerful resistance preventing dictatorship We believe that as long as there are people living in Iran, it is our responsibility to resist the injustice.

بر اين باور هستيم تا زمانی که در ايران زندگی هست، مسئوليت ما است تا در مقابل نا برابری ها مقاومت کنيم
We pledge alliance, with those who voice against religious regimes, terror, and welcome secularism, separation of religion and the state, we seek freedom and peace!
Home | Questions... | Mission | Before Islam | After Islam | After 1979 | History | Food for thought...| Koranic Verses| Cultural Rejuvenation-shafa | Salman Parsi & Mohammad -by shafa | What we support | Contact us
| N | O | , | T | O | , | R | E | L | I | G | I | O | N |