ColumView



TopBridge 
   

A Clip of History...

1400 years, Iran



Select click, browse Categories above contains essential reading. Submenu are opened for your convenience

If you encountered any broken link(s) or errors messages, please to contact and e-mail us with the link address or error message. This is not site e-mail please use for error messages only! Some Files requires Adobe Acrobat Reader, to download click Powered by: Direcconnect

داستان عشقی حسن عسکری و امام زمان

 Abou Sahl Nobakhti and the mystery of disappearance!

ابو سهل نوبختی و معمای نا پديد شدن!

 Abou Sahl Nobakhti born in 816 A.D. (237 Lunar Calendar), this is exactly the same time that 10th Imam (Abol-Hassan Ali-Ebne Mohammad –Al-Haadi) is alive (799-833). Abou Sahl was 23 years of age when 11th Imam (Abou Mohammad Hassan-ebne Ali-al-Askari) died in 839.

 Abu Sahl’s death registered at 890 at the age of 74. Thus for 51 years he has been living during the so-called absence of 12th Imam.

ابو سهل نوبختی در سال 816 ميلادی (برابر با 237 قمری) بدنيا آمده است. اين درست زمانی است که امام ابوالحسن ابن محمد الهادی) زنده بوده است (799 – 833 ميلادی) ابو سهل 23 سال داشت که امام يازدهم (ابو محمد الحسن ابن علی عسکر) در سال 839 در می گذرد.

  Abou Sahl was leader of Muslim group called Ethna-Ashari of Emamiyeh (Emamiyeh Ethan- Ashari). During the same period enemies of the group from one side and the ruler or the time (Caliphate) from the other side were trying to put an end to the leadership of such Emamiyeh group. Both sides did their best to vanish the group, in particular when they find that the 11th Imam is infertile and shall not leave any child behind.

 ابوسهل رهبر مسلمين Çثنی عشری از گروه اماميه بود. در اين زمان دشمنان متعددی از هر طرف بصورت خليفه گان ادعای رهبری داشتند و تلاش در اين داشتند که به رهبريت گروه اماميه خاتمه دهند. هر دو طرف بهترين تلاش خود را می کردند تا گروه مقابل را از بين ببرند وبخصوص وقتی دريافتند که امام يازدهم مقطوع النسل است (نطفه ندارد) مصمم شدند به رهبری اين گروه خاتمه دهند. 

 Unfruitfulness of the 11th Imam have had reason for the followers of such group implicated in conflict of opinion and their argument end up to separate to 14 different groups, which each new group fights and prays for the vanish of the other group.

 نا باروری امام يازدهم دليلی برای پيروانش بود تا اختلاف عقايد خودرا بروز دهند و همين دليل بر آن شد که ازاين ميان 14 گروه باور مختلف بروز کرد، که هر کدام از اين گروه ها مدافع نظر خودش بود و برای نابودی گروه ديگر دست به دعا بر می داشت.

 The Emami’s, which were supported by Iranian, were in fear that their dynasty would fall apart and the Abbassi Caliphate would vanish them forever.  

 امامی ها، که از جانب ايرانيان هم حمايت می شدند در اين واهمه بودند که دودمان آنها از هم خواهد پاشيد و خليفه عباسی دودمان آنها را برای هميشه بباد خواهد داد.

 As per Shei’s calendar, the 11th imam died in 839 (8 Rabi-ol-Aval 260), he was Imam for 5 years and 8 months and 5 days only.

 بر اساس تقويم شيعه امام يازدهم در سال 839 (8 ربيع الاول 260) درگذشت. او برای 5 سال و 8 ماه و پنج روز امامت کرده است.

 There is no evidence that he had registered any child to his name, in Mashhad or anywhere else. On the time Caliphate, Al-Moetamed Ali Allah (835-858), in search of inheriting son for 11th Imam ordered to search for evidences or supporting document(s) in the Imam’s home. The places that Imam lived were sealed, all servants, slaves, workers, relatives, were questioned. All ladies who helped the labor of any child (midwifes) were gone under extensive investigation.

 گواه و مدرکی در دست نيست که فرزندی باقيمانده از اورا مسجل کند؛ حتی نه در مشهد و نه در جای ديگری. در زمان خليفه المعتمد علی الله (835 – 858 ميلادی) امر ميشود تا در يک تحقيق و تفحص برای يافتن فرزند امام يازدهم اقدام کنند و برای اين منظور در خانه آن امام هر مدرک و گواهی مورد بررسی قرار گرفت و برگی نبود که برگردانده نشده باشد. همه جا هائی که امام زندگی کرده بود تجسس شد، هر جائی گشته شد لا ک و مهر شد همه کنيزان و غلامان مورد پرسش قرار گرفتند، برده ها و کارگران به سئوالات جواب دادند. همه زنانی که به زنان باردار کمک می کردند (همه ماما ها و قابله ها) که در تولد هر نوزادی همياری کرده بودند زير سئوال کشيده شدند.

   One testimony claimed that one of the servants is pregnant; the servant was gone under special surveillance and care.

 يک مدعا وجود داشت که يکی از خدمه باردار است؛ همان کنيز هم زير نظر گرفته شدو مورد بازجوئی قرار گرفت.

 Caliphate’s brother had to collect signatures on affidavit from relatives and friends confirming 11th Imam death and testifying the reason of death as normal.

 برادرخليفه مشغول جمع آوری امضا واشتشهاد از فاميل و نزديکان و دوستان شد که تائيد ميکرد امام يازدهم مرده است و مرگ و طبيعی بوده است.

 His body buried in the same piece of land, which 10th imam was buried. The followers of Imam did their best to find a remaining child from him, and the servant who was under special care and surveillance for over two (2) years was released. Caliphate ordered to split the wealth and assets of the Imam.

 جسد امام در همان زمينی بخاک سپرده شد که امام دهم چال شده بود. پيروان امام بهترين همت خود را بکار گرفتند تا نشانی از فرزندی امام بدست آورند بهمين منظور خدمتکاری که مدعی بود بدقت برای دو سال زير نظر بود تا آزاد شد. خليفه دستور داد ميراث امام بدو نيم شود.  

 A conflict between Hadith (Imam’s mother) and Jaafar (His brother) began. Hadith proved to the judge that she is the only person to receive the remaining assets of the Imam, but Jaafar was her strongest opponent. This family feud solved in the order of Caliphate after seven (7) years by splitting the legacy.

 اختلاف بر سر ميراث بين حديث (مادر امام) و جعفر (برادر امام حسن عسکری) پس از مرگ امام آغاز شد. حديث به قاضی ثابت ميکرد که او تنها وارث و گيرنده ميراث امام خواهد بود، اما برادر امام جعفربشدت با او مخالفت می کرد. اين جنگ فاميلی وقتی خاموش شد که خليفه بعد از هفت سال دستور تقسیم متساوی ماترک را داد.

 Jaafar, a man with dream of becoming replacement for his brother creates rumor in search of 12th Imam. Caliphate ordered to Sayghal, 12th Imam’s mother to bring her child forward if she had one (The Imam’s mother also known as Rayhaneh, or Susan, or Narjes). The women denied being pregnant to child and ever become pregnant in her life from her deceased husband 11th Imam. She was imprisoned (or lived under Caliphate’s surveillance) until Yaaghoub Leys Saffari concord Ahwaz. The Caliphate destabilized in his ruling, Sayghal was released.

جعفر، مردی با رويای اينکه خود را به جانشينی برادرش جا بزند دست به پراکنده کردن شايعاتی در مورد برادرش کرد. خليفه  به سيقل، که تصور می کردند مادر امام دوازهم باشد دستور داد اگر فرزندی دارد آنرا بحضور بياورد. (مادر امام همچنين به نام های ريحانه، سوسن، نرگس نيز خوانده شده است) اين زن (زن ها) حاشا کردند که اصلا باردار بوده اند و حتی اعلام کردندکه درعمرشان باردار نشده اند ويا بچه ای از امام يازدهم بدنيا نيآورده اند. اين زن زندانی بود (يا زير نظر خليفه قرار داشت) تا اينکه يعقوب ليث صفاری اهواز را تسخير نمود. پايه های امارت خليفه متزلزل شد و سيقل رها گرديد.

Sayghal had to seek refuge with Hassan-ben- Jaafar Kateb Nobakhti, but she was found and brought back to the ruling castle until she was dead.

 سيقل به سوی حسن ابن جعفر کّاتب نوبختی به پناه رفت، اما او را يافتند و به قصر آوردند آنقدر نگاه داشتند تا مرد.

 Many of those divided groups of 14, were in support of such child remaining from 11th imam and many others were opposing the idea. Also a group was in support of Jaafar, the Imam’s brother, as the following Imam (12th) after 11th Imam. This group was called Emamiyeh.

 بسياری از طرفدارانی که معتقد بودند از امام فرزندی بجای مانده به 14 گروه تقسيم شدند و بسياری ديگر نظرات مخالف ديگری را ابراز می داشتند. همچنين يک گروه که پيرو جعفر، برادر امام يازدهم باقی ماندند او را جانشين امام دوازدهم دانستند. اين گروه به اماميه موسوم شد.

Many were in support of the idea that Imamate have been terminated at the death of 11th imam many other were in opinion that his ascent son (so called 12th imam) will come back. Also some others were supporting 11th imam’s second brother Mohammad as their Imam. This group was called Fath-hiyeh and/or Mohammadiyeh.

 بسياری نيز بر اين تصور بودند که امامت بعد از امام يازدهم خاتمه يافته و ديگرانی هم بودند که فکر می کردند پسر مانده از او (که به امام دوازدهم معروف شد) برخواهد گشت. همچنين گروهی ديگربرادر ديگر امام يازدهم بنام محمد را به عنوان امام پذيرفتند.اين گروه به عنوان فتحيه ويا محمديه خوانده شدند.

The family feud and major conflict of opinion lasted until the Moetamed transferred the Caliphate to Moghtader. During all these years Emamiyeh was under substantial oppression. Nobakhti family always been watched due to their wealth and assets in Baghdad. In one term the leadership of Nobakhti family was with famous poet and writer, Abou Sahl Ismail-ebn-e Nobakhti.

 جنگ خانوادگی با اين دردسر بزرگ و کشمکش بسيار ناسازگار تا زمانی که معتمد خليفه گری را به مقتدر واگذار کرد همچنان ادامه داشت. در طول اين زمان اماميه شديدا تحت فشار و افسردگی و ظلم قرار داشتند. خاندان نوبختی همواره در بغداد بدليل ثروت بی کرانشان تحت نظر بوده اند. يکی از سرکردگان فاميل نوبختی شاعر معروفی  بود بنام ابو سهل اسماعيل ابن نوبختی.

Abou Sahl, which was educated and well liked, was center of debate with opponents of his Emamiyeh group. He was very intelligent and diplomatic fighting for his own idea describing the rules of Imamate.

 ابوسهل که باسواد بود بسيار مورد احترام بود، بهمين دليل او با گروه اماميه در مجادله و بحث می بود. او در ضمن بسيار با هوش و زيرک بود تا بتواند مدافع نظريه های خودش باشد و از اين طريق در مورد امامت سخن می گفت.

He was in the middle of fair debate between various believers from various groups. He always mentioned the truth side of the stories. Also a group who claimed to be descendent of Ali-Ebn-e Abi-taleb (Imam Ali) was in opinion that Ali and his sons to be followed list a 13th imam.

 او مرکز بسياری از تبادل نظر ها بين گروه های مختلف بود. او همواره ميگفت بدنبال آن است که حقيقت را دنبال کند. يکی ديگر از گروه هائی که مدعی بودند بازمانده عل ابن ابيطالب (امام علی) هستند بر اين عقيده بودند که بدنبال علی و پسرانش سيزده امام خواهد آمد.

Hossein-Ebn-e Mansour Hallaj, the famous Sufi, who only believed in 12 descendents from Ali, was stubborn in his idea that 12th imam is dead and the resurrection day is not far away!

 حسين ابن منصور حلاج، صوفی مشهور، که به دوازده امام معتقد بود در عقيده خود پافشاری می کرد که امام دوازدهم مرده است و روز رستاخير دور نيست!

Apparently, Abou Sahl was quoted “I believe 11th imam’s son, the 12th Imam was appointed to the Imamate in absence and he will remain absent, until God’s will shall make him visible”

 ظاهرا، از قول ابو سهل می گفتند: "من فرزندی برای امام يازدهم باور دارم، و امام دوازدهم معين شده است که غايب باشد و غايب خواهد ماند تا زمانی که خدا او را ظاهر سازد"

Abou Sahl and Hossein-Ebn-e Mansour Hallaj

 During time the philosopher, thinker, and great speechmaker, the famous Mansour Hallaj traveled from places to places. His speeches and debates in Qom and Baghdad convinced many Shi’its from Ethna-Ashari and Emamiyeh believing in his remarks.

 ابو سهل و حسين ابن منصور حلاج.

 منصور حلاج فيلسوف، متفکر، ناطق، معروف زمان از جائی به جائی در سفر بود. او در سخنرانی ها و بحث های خود در قم[1] و بغداد بسياری از طرفداران شيعه Çثنی عشری و اماميه را متقاعد نمود تا حرف های او را باور کنند.

 مطلبی که در زير می آيد از کتاب ديگری است که مطالب بالا را تائيد می کند

همانطور که ميدانيد امام يازدهم ابو محمد حسن بن علی عسکری به روايت شيعه در روز هشتم ربيع الاول سال 260 بعد از پنج سال و هشت ماه و پنج روز امامت در، سرمن رای، وفات يافت در حاليکه از آن شخص فرزندی باقی نماند. ظاهرا ميگوينداز او فرزندی در مشهد و مرای عامه موجود بوده که تاريخ صحت و سقم آنرا نميتواند تائيد نمايد. برای اختلافاتی که بروز کرده بود خليفه المتعمد علی الله امر داد تا خانه آن امام را مُهر نمودند و حجرات آترا تفتيش کرده و عمالی سر سپرده را برای يافتن آثاری از او و يافتن فرزندش امر داد، زنان قابله را به تحقيق حال کنيزکان امام يازدهم گماشت. چون يکی از آنان مدعی شد که کنيزی از امام حامله است، او را در اتاقی مخصوص منزل دادند که کسانی او را مراقبت نمايند و وکالت دهند که از او فرزندی دنيا خواهد آمد که متعلق به امام يازدهم است. بيش از 24 ماه اين کنيز تحت نظر باقی ماند و از نتيجه تحقيق زنان قابله و ساير عمال سر سپرده و جهد بسياری که شد تا به نتيجه ای برسند و توهم های جاری مرتفع شود بی نتيجه ماند و پس از دوسال تحت نظر ماندن فرزندی نياورد و اثری از فرزندی يافت نشد. رای خليفه بر تقسيم ميراث امام يازدهم قرار گرفت.

 بر سر اينکار بين حديث مادر آن حضرت و جعفر برادرش نزاع بروز کرد و با آنکه حديث پيش قاضی ثابت نمود که تنها او وارث امام يازدهم است و جعفر حقی به ارث ندارد ولی جعفر معارض شد که طلب ميراث برادر را دارد و بالاخره بعد از هفت سال ماترک امام بين حديث و جعفر تقسيم شد.

 جعفر که دنيا دوست و طالب مقام برادر بود برای اينکه با ين سمت شناخته شود با قسام حيل تشبث ميجست و غالبا از کسان و طرفداران امام يازدهم که فرزند "پنهانی" آن حضرت را امام دوازدهم و حجت حق و خلق ميدانستند پيش معتمد خليفه سخن چينی ميکرد. از جمله خليفه را واداشت تا سيقل جاريه امام يازدهم و مادر امام دوازدهم را مقيد و از او حضرت قائم را مطالبه نمايد.

 سيقل برای باز داشتن عمال خليفه از جستجو و کند و کاو بيشتر وجود چنان فرزندی را انکار نمودو مدعی شد که حامله است. معتمد اورا در حرم خود نگاه داشت و زنان و کنيزکان خليفه و برادرش موفق و خدمه زنان ابن ابی الشوارب قاضی بتعهد و مراعات او قيام کردند. در سال 263 که استيلای يعقوب ليث صفاری بر اهواز و سپس قصد تصاحب بغداد رخ داد سيقل فراموش شد و او از چنگ عمال خليفه نجات يافت و بين طرفداران جعفر و سيقل اختلاف افتاد و دشمنی شديد بروز کرد. عمال خليفه جمعی جانب جعفر و جمعی جانب سيقل را گرفتند تا اينکه يکی از خاندان نوبختی يعنی حسن بن جعفر کاتب سيقل را در خانه خود پنهان نمود عاقبت معتضد خليفه(289-279)  که مخالف طايفه اماميه بود او را بعد از بيست سال و اندی که از فوت امام يازدهم ميگذشت از خانه حسن بن جعفر نوبختی بيرون آورد وسيقل در قصر معتضد بود تــــا در عصر مقتدر خليفه  295- 320 وفات يافت.[2]

 

آنچه امروز ميتوان به اين قضيه افزوداينکه؛

 چند پرسش منطقی هست؛ هر کس که می خواهد به مسئله امام زمان دقيق شود بايستی از خودش پرسش نمايد خوب فکر کنيد و جواب بدهيد:

1- خانواده نوبختی چه کسانی بودند؟    آيا اينها نزديک ترين و جزو محرمين حسن عسکری نبودند؟

2- اگر حسن عسکری فرزندی داشت چرا برادرش و مادر حسن عسکری مدعی ارث شده بودند؟ در حاليکه قران مسئله ارث را روشن کرده و اگر کسی فرزندی داشته باشد به روشنی و بدون دردسر میتوان ماترک متوفی را بين فرزندان بطورمشخص تقسيم کرد. کاری نداریم که اين طرز تقسيم درست است يا نه (دختر کمتر سهم می برد!!) لذا نيازی به اين دعوا و مرافه نبود.

3- اگر حسن عسکری صاحب فرزندی بود، چرا معتمد علی الله (خليفه در سال های 835 -858 ) يک کنيز وحتی زن حسن عسکری را به مدت دوسال و ديگری را هفت سال دردربار خلافت اسير نگاه داشت تا مسئله بارداری آنها حل شود؟

4- اگر حسن عسگری فرزندی داشت چرا در بين نام مادر امام دوازدهم خيالی اختلاف هست و برخی او را به نرگس (نرجس)، ريحانه، سوسن، سيقل نسبت می دهند؟

5- اگر حسن عسکری صاحب فرزندی بود چرا بعد از دو سال کسی از ميان فرزندان وی مدعی آنهمه ثروت بی کران حسن عسکری نشد و بالاخره معتمد علی الله همسر حسن عسکری را رها کرد و حکم کردکه ميراث حسن عسکری بين جعفر کذاب (برادر حسن عسکری) و حديث (مادر) به طور مساوی تقسيم گردد؟؟  مگر می شود کسی  چندين همسر، کنيز و معاشقه های متعدد داشته باشد و از هيج کدام فرزندی نداشته باشد و کسی مدعی مال نباشد، مگر می شود کسی آن همه ثروت را بگذارد و به چاه شود؟؟ مگر چنين کسی عقل از دست داده باشد. بخصوص که می بينيم قرآن در آيات مکرر تاکيد بر بدست آوردن غنائم؛ زن وثروت می کند.

6- اگر حسن عسکری فرزندی داشت و امام برحق بود چرا پيش از مرگش حکم نکرد فرزندش به امامت برسد و مانع از بوجود آمدن اختلاف بين مادر، برادر و بقيه فاميل نشود؟ به دليل اين تشتت آراء به روايتی 16، به روايتی 14 و به روايتی 18 فرقه و زير فرقه های متعدد بدنبال مسئله امامت و جانشينی امام 11 بوجود آمده است؛ چرا؟. 

7-اگر حسن عسکری فزندی داشت چرا مثل همه امامان ديگر عمل نشد و مردم را در گمراهی گذاشته اند؟ مگر هر امامی فرزندش ميراث او را در دست نگرفت و بر اريکه امامت تکيه نکرد؟؟

 همه اين پرسش ها به علاوه مطالبی که دراصل مسلمانی هست ما را به تفکر وامیدارد چرا؟؟

 چه عيبی در اسلام هست؟

 سرتاسر قرآن تهديد، تاکيد، و تاديب وترساندن مردم است نه برای بهتر زيستن. در هيچ جای قرآن نمی خوانيد که آدمی را به بهتر زيستن رهنمون گردد. سرتاسر قرآن تهديد مردم به تائيد و پذيرش محمد است و ترساندن مردم از جهنم و در هيچ جای آن نمی خوانيد چگونه می توان در اين دنيا بهتر زندگی کرد همه اش وعده آن دنيا را داده است که خود از آن نا آگاه است.

درهيچ جای قرآن حتی به مسئله کندن چاه (که بسيار مهم بوده و آب بزرگترين مورد دعوا در بين قبايل قريش بوده است) اشاره ندارد. در هيچ جای قرآن به کشاورزی و ابداع و صنعت اشاره ندارد. اگر کسانی مدعی هستند قرآن بر همه چيز احاطه دارد، چرا هرگز در مورد کهکشان و منظومه شمسی جز ابراز نظر های اشتباه نظری نداده است. (طبق آيه قرآن وقتی از محمد پرسش شد آمد و شد ماه از برای چيست... درجواب میگويد اينکار برای اين است که شما زمان نماز و روزه را بدانيد...) اين ها طرز تفکر قرآن است.

پيامبران يهود که خود از بهشت و جهنم آگاهی نداشته اند در کتاب هايشان نشانی از بهشت و جهنم نمی توانند بدهند. درحاليکه تخيل بهشت و جهنم از زمان مسيحيت شروع شده و به محمد هم سرايت کرده. محمد ندانسته همين بشارت را به مردم "ام القرا = مکه و مدينه" هم داده است. در حاليکه وقتی از او در مورد بهشت و جهنم پرسش شده به رويا پناه برده است. او حتی اسلام را برای مردمی غير از مردم عرب نياورده است؛ در جای جای قرآن می گويد و تاکيد می کند که اين نوشته و بشارت برای شما مردم ام القرا است و نه برای عجمان و يا کسان ديگر.

در همان قرآن همه غير مسلمانان (يک انسان که به گونه ای ديگر فکر می کند و از آزادی خود بهره ميگريد) به کشته شدن و قتل تهديد شده است. عذاب خدا بسيار شديد است. روی سخن آيات قرآنی در حاليکه متوجه جزيه دهندگان، بت پرستان و مشرکين (غير مسلمانان و بخصوص يهوديان) است نه گروندگان و مسلمانان ولی پاسخ گناه کار ايمان آورنده هم به هر حال در همان جهنم داده خواهد شد.

 با وجود اينکه روی سخن قرآن به غير مسلمانان و مشرکين (!!) است  می بينيم که همان زمان محمد و يارانش در مسلمان کردن جزيه دهندگان اصراری نمی ورزد و آنها را مجبور به گرويدن به دين اسلام نمی کند؛ چرا؟؟ برای اينکه جزيه يهوديان و شکست خوردگان بعضی شهر ها هزينه های شکم و زير شکم همين آدم های متجاوز را تامين می کنند؛ بنا بر اين اشکالی ندارد آنها همانطور جزيه پرداز باقی بمانند.

 در تائيد اين نکته با نگاهی اجمالی به فروع دين که در کتاب های رساله نيز به آن اشاره شده است در میيابيم که؛ دين با پيش پا گذاشتن شرائط دشوار و غير قابل انجام در مقابل پيروانش به روشنی قصد ارشاد و رهنمود مردم را در اين دنيا ندارد.  روزی پنج بار وضو گرفتن (در زمانی که آب در سرزمين عربستان مسئله بسيار بزرگی بود) و 17 بار به نماز ايستادن، سالی يک ماه از نيمه شب تا غروب روز بعد گرسنه  و تشنه ماندن (بر خلاف تمام اصول انسانی و علم پزشکی)، در همين حال به جنگ غير مسلمان رفتن و جهاد کردن (!!) ذکات و خمس دادن، رعايت حجاب کردن، به گونه ای زيستن و خوابيدن و راه رفتن، طهارت گرفتن، به گونه ای خاص به خلاء رفتن و از کدام پا استفاده کردن، به صورت نا محرم نگاه نکردن، دوازده ماه سال مرتب هرروز به علت مرگ يکی از سران _ عرب _ در سيزده يا چهارده قرن پيش بر سر و سينه کوبيدن و سوگواری کردن، مشت و زنجير و قمه بر سر و فرق کوبيدن -در حاليکه در خود قرآن تاکيد می شود صدمه به بدن زدن بر هيج مسلمانی مجاز نيست(!!)؛- همه اين مراسم و هزاران کار بيهوده ديگر که در رساله ها به آن اشاره شده فقط برای بی ثمر کردن مردم در اين دنيا است. نزديک به يک ميليارد مسلمان در دنيا زندگی میکنند که هيچ کجا رفاه اجتماعی، داد و برابری انسان ها، در بين آنها وجود ندارد.

 همين بی ثمر شدن مردم بر اثر همين افکار پوسيده و پوشالی موجب شده است که همان يک ميليارد مسلمان از جمله عقب افتاده ترين و بدبخت ترين آدميان روی کره هستند. از عراق و عربستان، يمن، و سوريه ولبنان و ايران گرفته تا پاکستان و بنگلادش و اندونزی، درحاليکه می بينيم بقيه قسمت های دنيا که دين را به کناری نهادند و به فکر رفاه مردم در اين دنيا افتادند و به آن فقيری که ديروز گرسنه بود غذا دادند؛ به آن خيابان خواب جای گرم دادند، به آن کسی که مشکل روانی داشت و در کوچه ها راه ميرفت غذا و محل گرم تعارف کردند و به زخمش مرحم گذاشتند، امکانات ساير شهروندان را فراهم کردند، به کودکان دلگرمی دادند و آنها را باهم برابر دانستند؛ به آن زنی که از همسرش کتک خورده بود پناه دادند (در سوره نسا تاکيد بر زدن همسر دارد!!) همانند سوئد، نروژ، انگلستان، آلمان، بلژيک، اسپانيا، کانادا و آمريا نه تنها گدا و بدبخت در شهر های آنها نيست بلکه مردمش در يک رفاه اجتماعی همگون زندگی می کنند.

 امروز بعد از 1400 سال و بيرون شدن نور و خورشيد از زير افکار پوسيده وبدوی هنوز گروهی با ريختن پول به چاهی که معلوم نيست پيشتر چاه مستراح بوده ويا چاه خشکيده ای است که آب ندارد چه معنی دارد؟

 اگر امام زمان در بغداد و شام ويا سامره به چاه شده است چگونه اين مرد هزار و چند ساله را به چاه جمکران نقل مکان دادند؟

 آيا اين امام زمان که بر چاه شده است نمی توانست به آسمان رفته باشد؟ لابد نمی شد! علتش اين است که از زير زمين شايد بتوان به پول ها و هدايای دست يافت ولی اگر آسمان جای "مهدی" بود عقلشان نمی رسيد چگونه اين نذورات و آن نامه ها را برسانند.

 ح-ک

2003

تجديد نظر شده و برگردان از انگليسی

دسامبر 28، 2005

 


 

1-  قم در آن زمان به اين صورت وجود نداشت. قم به صورت فعلی از زمانی بين قاجاريه و رضا شاه بوجود آمده و اين مرکز را برای تضعيف رضا شاه به سفارش آخوند های وابسته به دربار انگليس علم کرده اند.

2-  رجوع کنيد به الفهرست ص 177 و رجال نجاشی ص 266 ، تاريخ الاسلام ذهبی نسخه کتابخانه ملی پاريس و تاريخ بغداد خطيب


Time line:

History of Iran starts 2500 years before Christ .

1160 years later Muslims occupied land of nobles, for over 1400 Iranians fought to deport the occupiers.

33 years ago they re-occupied our homeland. The Renaissance is on its way..!


Persian Kings

Cyrus 559-530 BC -29 years
Cambyses 530 BC -522 8 years
Darius 521-486 BC -35years
Xerxes 486-465 BC -21 years

       
 
It is up to the people of Iran, to form powerful resistance preventing dictatorship We believe that as long as there are people living in Iran, it is our responsibility to resist the injustice.

بر اين باور هستيم تا زمانی که در ايران زندگی هست، مسئوليت ما است تا در مقابل نا برابری ها مقاومت کنيم
We pledge alliance, with those who voice against religious regimes, terror, and welcome secularism, separation of religion and the state, we seek freedom and peace!
Home | Questions... | Mission | Before Islam | After Islam | After 1979 | History | Food for thought...| Koranic Verses| Cultural Rejuvenation-shafa | Salman Parsi & Mohammad -by shafa | What we support | Contact us
| N | O | , | T | O | , | R | E | L | I | G | I | O | N |