سال سقوط... سال فرار سال گريز و انتظار...
فصل شکفتن فلز ... سال سياه 2000 ...
سال سقوط عاطفه ... تا بی نهايت زير صفر....
نهايت معراج ذهن ... انديشه تفسير صفر...
تو ذهن ماشِن های سرد معنای عشق و
احتياج
روی نوار حافظه .... يعنی يه درد بی
علاج ....
سال به بنبست رسيدن ... پنجه، ... به ديوار کشدن
از معنويت گم شدن .... تن به غريضه... بخشيدن
قبيله يعنی يکنفر ..... هـــم خونی معنا نداره....
همبستگی خوابــــــيه که تعبـــــير فردا نداره
سال سقوط .... سال فرار ..... سال گريز و انتظار
سالی تلخ ... و بی بهار سال سياه 2000
سالی که خون تو رگها نيست.... قلب فلزی تو سينه اس
وقتی که تصوِر زمان..... شکستگی ِيه آينه اس
قبيله يعنی يه نفر.... همخونی معنا نداره
همبستگی... خوابيه که.... تعبير فردا نداره
تو اون روز هائی که مياد.... کسی به فکر کسی نيست
هر کی بفکره خودشه .... به فکر فرياد رسی نيست
همه بهم بی اعتنا .... حتا به مرگ هم ديگه
کسی اگه کمک بخواد..... کی ميدونه اون چی ميگه
توی کتاب های لغت سفيده برگا هميشه
نه... دشمنی، نه.... دوستی هيچی نوشته نميشه
اِين ناگزيره واسه ما.... سيرصعودی تا سقوط
هميشه قصه صدا.... تمومه با ... حرف سکوت
وقتی که آينه عشق.... سياه بشه زير غبار
وقت طلوع فاجعه اس.... ميرسه سال 2000
از ترانه ای بهمين نام
اجرای داريوش سال هاپيش از
ورود خمينی به ايران...
ح-ک