شهريارا رفتــی و ما را به طوفان داده ای
شهريارا خرمــــن مارا بــه باران داده ای
کشتی بی ناخدا را تا به قلب دريا ها سياه
سر سنگی موج سنگی ما بجا يک دنيا همه بی انتها
ای ملت حق نا شناس؛ يک باره گشتی نا سپاس
ای ملت حق نا شناس؛ يک باره گشتی نا سپاس
شهريارا رفتی و از رفتنت پژمان شدم
قله های سرفرازی موج های شادمانی و نشاط
ای ملت حق نا شناس؛ يک باره گشتی نا سپاس
ای ملت حق نا شناس؛ يک باره گشتی نا سپاس
اشک تند با دام و دام ای مردمان ناسپاس
سينه ها تان پر هراس، ای ملت حق ناسپاس
برگشته خنده از لبهایمان باشد اساس
برگشته همدم شبهايمان باشد اساس
ای ملت حق نا شناس؛ يک باره گشتی نا سپاس
ای ملت حق نا شناس؛ يک باره گشتی نا سپاس
کوچه بوی تو آورد از خاک تو
اين نسيم خاوران بر جان من
جان بگيرد اين وجود خسته ام،
ياد تو گر خيمه زد بر خاطرم
ای ملت حق نا شناس؛ يک باره گشتی نا سپاس
ای ملت حق نا شناس؛ يک باره گشتی نا سپاس
دل به فرزند دليرت بسته ایم هر گز اين پيوند خود نشکسته ايم
دل به فرزند رشيدت بسته اين هرگز اين اين پيمان خود نشکسته ايم
ای ملت حق نا شناس؛ يک باره گشتی نا سپاس
ای ملت حق نا شناس؛ يک باره گشتی نا سپاس