ColumView


TopBridge 
   

History Truths...

1400 years, Iran



Select click, browse Categories above contains essential reading. Submenu are opened for your convenience

If you encountered any broken link(s) or errors messages, please to contact and e-mail us with the link address or error message. This is not site e-mail please use for error messages only! Some Files requires Adobe Acrobat Reader, to download click Powered by: Direcconnect

عباس میلانی که گاه و بیگاه خودرا سخنگوی نظریات ما ایرانیان معرفی میکند کیست؟

آنچه در زير می خوانيد پژوهشی است که از سوی اين ايرانيار انجام شده. با اجازه ايشان نوشتار ايشان بدون دخل و تصرفی در اينجا آمده است. ولی اشاره وياد آوری نکته های چندی را لازم می داند که در پائين اين نوشتار خواهيد خواند.

((با درود

هموطنان نازنین، چند روز پیش مشغول مطالعه کتاب آتش نهفته که نویسنده آن دکتر منوچهر گنجی وزیر اسبق آموزش و پرورش رژیم گذشته قبل از انقلاب است، بودم . در این کتاب مطالبی یادآورعملکرد بعضی از افرادی بود که با گذشته نه چندان روشنی اکنون خودرا نماینده نظریات ملت ایران میدانند !!!!

آقای عباس میلانی، درکتاب قصه دوشهر که در سال 1996 در امریکا به چاپ رسیده است، خود اقرار میکند که دو سال قبل از انقلاب به عنوان یک کمونیست - مائوئیست بازداشت، محاکمه و به پنچ سال زندان محکوم شده بود و با وساطت علیاحضرت یک سال قبل از انقلاب آزاد شد، امروز مقام جفرسون ایرانیان را به خود داده و خودرا رهبر آزادیخواهان ایران معرفی میکند سالها درزمان تحصیل در امریکا، عضو یک گروه مارکسیست بوده اند و ازبدو ورود به ایران نیز، که از اواسط 1974 میباشد، به فعالیتهای گروه مائوئیستی همراه با دیگران ادامه میداده اند و با دروغ و اعلام علنی براینکه طرفدار نظام پادشاهی هستند با کمک آقای دکتراحمد قریشی رئیس وقت دانشکده علوم سیاسی دانشگاه ملی ایران ازغربال ساواک گذشته و بعنوان استادیار رشته علوم سیاسی در دانشگاه ملی شروع به کار میکنند . تعدادی ازاعضای این گروه بطوری که آقای میلانی درکتاب فوق مینویسند بازداشت و محاکمه واعدام شده بودند. به قراری که دکتر منوچهر گنجی میگوید ایشان به توصیه زنده یاد دکتر سیروس الهی، دکترحمید باغشمالی و دکتر احمد قریشی و تائید تیمسار ناصرمقدم رئیس اداره دوم ساواک . به عضویت گروه بررسی مسائل ایران، که مسئولیت آنرا آقای دکترگنجی داشته اند در می آید.

ایشان تا آنجا جلب اعتماد دکترگنجی را میکند که وقت و بیوقت در منرل ایشان به دیدارشان میرفته است، همراه با دکترگنجی مشترکأ برای کنفرانس موسسه آسپن درتخت جمشید گزارش 24 صفحه ای تهیه میکنند که در کتاب منتشر شده موسسه آسپن ایران دیروز امروز و فردا، 1975، دیده میشود . دراین گزارش مشترک ایشان به ریاکاری دست میزند و همراه دکتر گنجی با آماروارقام از پیشرفتهای ایران در زمینه های گوناگون کشور به تعریف و تمجید میپردازد . تا آنجا که پس ازآن کنفرانس، همراه دیگر شرکت گنندگان ایرانی در شهریور ماه 2 /1 3 سال قبل از انقلاب به کاخ سعد آباد میرود و بحضور پادشاه بار میابد.


برای ديدن فرتور بزرگ با جزئيات به روی فرتور کليک کنيد.

نیمرخ عکس دکتر میلانی در این شرفیابی، درصفحه 428 کتاب آتش نهفته دکترگنجی به چشمم خورد. در ردیف آخر نفرپشت فردی که دارای ریش است با نام فریدون فشارکی که امروز یکی از طرفداران رژیم جمهوری اسلامی است قرار دارد. این عکس تاریخی را ضمیمه میکنم.

حدودأ دوسال قبل از انقلاب است که ساواک متوجه میشود چه اشتباه بزرگی درموردعباس میلانی مرتکب شده است.

آقای میلانی هرگز از این جریانات واز جریان بازداشت و محاکمه و محکومیت خود و از نامه سرگشاده ایکه ازدرون زندان اوین برای چاپ درروزنامه اطلاعات تهیه کرد و ازطریق ساواک به روزنامه اطلاعات فرستاد چیزی نگفته و نمیگوید. برخی از صفحات روزنامه اطلاعات آنزمان که ضمیمه میباشد نشان میدهد که ایشان در آن زمان محکومیت 5 سال زندان پیدا میکنند که به دلیل همکاری با ساواک به کمتر از یک سال تقلیل میابد و حدودأ یک سال قبل از انقلاب آزاد میشود، به انقلابیون می پیوندد و بعد از انقلاب از دانشکده حقوق دانشگاه تهران سر در میاورد.

روزنامه اطلاعات سند شماره يک - اينجا کليک کنيد .
روزنامه اطلاعات سند شماره دو  - اينجا کليک کنيد.
روزنامه اطلاعات سند شماره سه  - اينجا کليک کنيد.

من پس از آشنائی هائی که طی سال های گذشته از طریق رادیو تلویزیون ها و کتابهای آقای عباس میلانی با ایشان پیدا نمودم بدنبال دیدن نام ایشان در کتاب آتش نهفته تصمیم گرفتم ، با یکی از شخصیت ها ویک مقام امور امنیتی رژیم گذشته تلفنی تماس بگیرم تا به صحت خواندها و شنیدهایم اطمینان خاطر دهم . خوشبختانه تلفنی اطلاعات و تائیدات را دریافت نمودم. چند روز بعد به این نتیجه رسیدم که با نویسنده کتاب آتش نهفته آقای دکترمنوچهر گنجی تماس بگیرم . موفق شدم و ایشان شواهد و اطلاعات عینی خودرا با کمال حسن نیت در اختیار من گذاشتند. که شرح گفتگوی آقای دکترگنجی را در زیر میتوانید مطالعه کنید.

آشنائی با دکتر عباس میلانی

قسمتی از مطالب زیر در کتابهای آتش نهفته و در Defying the Iranian revolution منوچهر گنجی و کتاب Iran past, Present and Future Aspen Institute for Humanistic {1975} آمده است .

دکتر گنجی میگوید: "از جمله افرادی" که من میشناسم که حیات دارند و با تمام و یا با قسمت هائی از این مطالب آشنائی دارند. شهبانو فرح پهلوی . دکتر حسین نجفی وزیر اسبق دادگستری، دکتر حمید باغشمالی،آقای مهدی قاسمی، آقای پرویز ثابتی، و بطور قطع همکاران ایشان درساواک درمدت بازداشت آقای عباس میلانی میباشند .

بعداز اتمام تحصیلات، من مدتی درسازمان بین المللی کار، در ژنو؛ استادیار درPatterson school of Diplomacy در امریکا و 3 سال نیز کارمند اداره حقوق بشر سازمان ملل متحد در نیویورک بودم. برای تعطیلات و کمک به برگزاری کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد در دسامبر سال 1965 به ایران رفتم. در جریان برگزاری کمیسیون مقام زن در ایران با علیا حضرت فرح پهلوی آشنائی پیدا کردم.

روزی در یک شرفیابی برای ایشان موضوع گروه Brain trust مرحوم جان. اف کندی رئیس جمهور اسبق امریکا را تعریف کردم، و گفتم که با وجود اینکه امریکا یکی از بزرگترین دموکراسی های دنیاست و دیدگاهای گوناگون و حقایق درزمینه های مختلف دررسانه های آن کشور انعکاس میابد جان اف کندی برای آگاهی بیشتراز حقایق و کارآمدی سیاستهای دولتش در ابتدای ریاست جمهوری خود به تشکیل گروهی از دانشمندان برجسته امریکا که اکثرأ ازجمله استادان دانشگاهای معتبر آن کشور بودند بر آمد. این گروه هرچند گاه یکبار بدعوت او در کاخ سفید باحضور ریاست جمهوری گردهم می آمدند و بمنظور آشنا کردن بیشتر کندی با حقایق زندگی روزمره مردم و کارآمد سیاستهای دولت پیشنهاد هاو نظراتشان را به استحضار ریاست جمهوری میرساندند و چون مستقیمأ مصدر کاری نبودند از هرگونه پرده پوشی خود داری میکردند . ایشان به این موضوع علاقمند شده بودند .

هنگامیکه به دعوت دانشکده حقوق دانشگاه تهران بعنوان دانشیار حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی به ایران برگشتم، مرا خواستند و گفتند اینکار را ساکت و آرام شروع کن. نه دفتر داشتیم، نه حقوق و مزایائی از این بابت شامل خودم ویا اعضای گروه میشدونه بودجه ای برای این کار داشتیم. میخواستیم مانند بسیاری دیگران بدون چشمداشتی تا آنجا که درتوان داشتیم به میهن و هم میهنان خودکمک کنیم. علیاحضرت وسیله خوبی بودند چون هم به پادشاه دسترسی داشتند و هم جوان و ایده آلیست علاقمند بودند.

به این شکل کارگروه مطالعاتی ما که جز ارتش، تمام بخشهای کشوری، مسائل جوانان، کارگران، زنان، کشاورزان،اقتصاد، حقوق و در آمدها، توزیع درآمد، ثروت، فقر، حقوق بشر، دادگستری... . را دربرمیگرفت از اواسط سال 1966 شروع شد. یکایک اعضای گروه راپس از مطالعات لازم من انتخاب میکردم. ازلحاظ امنیتی تیمسارناصر مقدم و آقای پرویز ثابتی اطلاعات لازم درباره آنها را در اختیار من قرار میدادند. بنابر این تمامی اعضای گروه ازغربال امنیتی گذشته ومورد تائید قرار گرفته بودند. کارگروه با 5 نفر، 2 خانم استاد دانشگاه که امروز درایران هستند و آقایان مهدی قاسمی، دکتر توسلی ودکتر خسروگیتی آغازشد و در سال 1978قبل از انقلاب117 نفر دررشته های مختلف، زن و مرد عضوداشت. اسامی آنهائیکه در خارج ازکشور هستند درکتاب آتش نهفته آورده شده است. آقای دکترعباس میلانی به پیشنهاد زنده یاد دکترسیروس الهی، دکتر امین عالیمرد و دکترحمید باغشمالی که امروز در نزدیکی سانفرانسیسکو در دانشگاه تدریس میکنند، و تائید تیمسار ناصر مقدم ازساواک عضو گروه شد .

گروه مرتب، لااقل 2 بار در هفته درمنزل من جلسه روی مسائل گوناگون کشور داشت. نتیجه بررسیها علمی و مذاکرات و پیشنهادهای گروه روی مسائل مختلف ازجمله فساد، تفاوت فاحش سطح در آمدها، مسائل فرهنگیان، کارگران، روستائیان هجوم روستائیان به شهرها،... و مسائل و مشکلات فرهنگی زائیده از آن، درحداکثر 15 صفحه،از طریق منشی من ماشین شده، بطورمستقیم دراختیارعلیاحضرت قرارمیگرفت، و ایشان پیشنهاد هارا با پادشاه مطرح میکردند.

درحالیکه پادشاه درسالهای دهه 60 و ابتدای دهه 70 شهبانورا تشویق مینمودند، درچندسال آخر با بالا رفتن قیمت نفت ورق برگشته بود. ولی شهبانو سعی و کوشش خودرا کماکان میکردند.

همانطورکه گفتم دکترعباس میلانی، استادیارعلوم سیاسی دانشگاه ملی، دراواخر1973 به عضویت گروه در آمد. ازابتدا او ازمن خواست که اجازه دهم لا اقل هفته ای یکبار خصوصی من را ببیند و پیشنهادها و مطالعات خودش را به من بدهد و در جلسات عمومی گروه درمنزل من شرکت نکند. من قبول کردم. بنابراین اواغلب به تنهائی من را درخانه میدید، نزدیکی من و او تابدانجا رسید که برای کنفرانس سپتامبر 1975 آسپن درتخت جمشید من واو با هم گزارش بررسی نوسازی در ایران را تهیه کردیم. تعجب اینجاست که دربخش تهیه شده ازجانب او کلی ازپادشاه فقید و دیدگاهای ایشان تعریف شده است.

گمان میکنم که دراوایل سال تحصیلی 1976- 1977 بودکه یکشب دیروقت با اطلاع قبلی او برای صحبت با من به منزل ما آمد. خیلی با عجله به من گفت که درفلان مدرسه درجنوب شهر دربرنامه تغذیه رایگان سوء استفاده میشود. درهمین جا درحضوراوبه مدیر کل آموزش و پرورش تهران و ناحیه ایکه مدرسه موردنظر درآنجا قرارداشت تلفن زدم و گفتم که رأس ساعت ½ 6 صبح درمنزل من باشند.

دکترمیلانی اظهارعلاقه کرد که اوهم بیاید. موافقت کردم ساعت شش و نيم صبح همگی درمنزل من که دردرون طبقه اول دیواری نداشت جمع بودند. در دقایق اولیه تلفن زنگ زد، من گوشی را برداشتم. آنطرف خط آقای پرویزثابتی بودند، حالا همه ازجمله آقای میلانی میشنوند که من چه میگویم. آقای ثابتی گفتند: "جناب وزیر آقای میلانی هم اکنون درمنزل شما هستند " ؟ پاسخ دادم بله.

گفتندایشان "عضو فعال یک گروه تروریستی است. خیلی مراقب خودتان باشید". مطمئنأ آنروز صبح اورا دنبال کرده بودند. من گوشی را گذاشتم و چیزی بروی خودم نیاوردم همگی به مدرسه جنوب شهر رفتیم. من متوجه بودم که ماشینهائی مارا دنبال میکنند سخت ناراحت بودم که دربین راه اورا بگیرند، خود میلانی نیز چیزی را احساس کرده بود. به مدرسه رسیدیم همگی وارد مدرسه شدیم. همه چیز عادی بود، بطورقطع دکترمیلانی باید کسی را در آنجا میدید؛ چه پوششی بهتراز این نقشه که درپوشش حفاظتی وزیر به آنجا برود و جلب توجه ماموران امنیتی را نکند!

ولی درجائی اشتباه کرده بود و نقشه فعالیت های خود و همسرش بدست ساواک افتاده بود. پس از اطمینان از درستی کار درمدرسه ازجنوب شهر بطرف وزارت آموزش و پرورش درنزدیکی مجلس بحرکت در آمدیم. نمیدانم دکترمیلانی در آنجا کارش را انجام داد یا اینکه حدس زده بود برنامه لو رفته است و بهتر است ماموریتش معوق بماند .

وقتی به وزارتخانه رسیدیم با من وارد ساختمان دفتر وزیرشد. میدانستم که ساواک تمام وقت دنبال ما بوده است اورا در اطاق شورا گذاشتم و خود به دفترم رفته و فورأ به آقای ثابتی تلفن زدم و مطمئن شدم که دروزارتخانه هیچگونه مزاحمتی برای او ایجاد نخواهند کرد. آقای ثابتی گفتند: "اویک چریک است و فرد خطرناگی است". ميلانی نهاررا بامن خورد. اورا به داخل دفترم خواستم. ازاو پرسیدم چرا ساواک بدنبال تو است؟ به زمین و زمان بد و بیراه گفت. گفت در این مملکت برای هرکسی که خدمت کند و آدم درستی باشد یک چیزی در می آورند ..... به او گفتم مطمئنا ترا بازداشت خواهند کرد بازمدتی دراطاق شورا، جنب دفترمن ماند. بالاخره حدود ساعت2/1 3 بعدازظهر دوباره ازطریق منشی وارد دفترمن شد. از او پرسیدم چرا امروز من را به آن مدرسه بردی؟ جوابی نداشت، وفقط گفت آیا شما میتوانید ماشینی به من بدهید تا مرا بمنزل ببرد. گفتم البته. به او گفتم ازقرار ساواک اطلاعات کامل درباره تو همسرو دوستانت دارد و ادامه دادم بخاطر خودت و خانواده ات حتمأ اقرارکن و حقایق را بگو.

او رفت. دقایقی بعد راننده برگشت وگفت، نمیدانم چه شد که درجلوی مجلس چند ماشین مارا دوره کردند و دکتر میلانی را گرفتند و بردند. فورأ علیاحضرت را درجریان گذاشتم و خواهش کردم که از مقامات امنیتی بخواهند تا با او بدرفتاری نشود. با آقای ثابتی هم صحبت کردم. چند ماه بعد، که برادر 32 ساله ام زنده یاد فرهاد خودکشی کرده بود، یکروزاواخر اردیبهشت 1356 منشی من تلفنی گفت از زندان اوین میخواهند با شما صحبت کنند. از آنطرف خط گفته شد: "جناب وزیر اینجا زندان اوین است اقای عباس میلانی علاقه دارند با شما صحبت کنند". استقبال کردم، با او دقایقی صحبت کردم. او به من تسلیت گفت. من به او گفتم هنگامیکه راجع به فعالیت های او در یک گروه مائوئیست شنیدم احساس کردم آسمان به روی سرم ریخته است. یکی دو ماه بعد مقاله ای یک صفحه ای درروزنامه اطلاعات درباره فعالیت های سیاسی خودش و اینکه در اثر بی اطلاعی گمراه شده بود و تعریف و تمجید از رژیم ازاو خواندم. در جریان گزارش محاکمه دیدم کلی از پادشاه دست به تعریف و تمجید زد. با آنکه در دادگاه تجدید نظر نظامی به 12 سال زندان محکوم شده بود چند ماه بعد آزاد شد و دیگر نه در ایران و نه در خارج از ایران ارتباطی با من نگرفت.

هم میهنان مطالب فوق عین گفته های تلفنی آقای دکترگنجی هستند.

حال ببینید کارمان به کجا رسیده است که این جناب عباس میلانی این کمونیست - مائوئیست و چریک دیروزی، این آدم هفت چهره که امروز بنا بدلائلی و با مقاصد پلید بعضی از سرمایه داران ایرانی صندلی ایران شناسی. را در یکی از مهمترین دانشگاهای امریکا، استانفورد تسخیر کرده و به تازگی با آن سوابق و عملکردش مدعی منتقل کننده نظریات اکثریت ایرانیان به کاخ سفید و وزارت امورخارجه امریکا شده است، و ما همگی شوربختانه نقش تماشاچی این خیمه شب بازی را دارا هستیم، و رادیو تلویزیونهای ایرانی خارج از کشور نیز میخواهند نقش مروج عقاید اورابازی کنند جالب اینجاست که ایشان امروز شده اند محقق بی طرف و ارزشیاب خدمات مرحوم هویدا، پادشاه فقید و سایر خدمتگزاران ایران دیروز. چندبار اشتباه میتواند مارا بیدار کند. افراد را با گذشته اشان میشناسند!!!!!

به طوری که در روزنامه اطلاعات مورخ 23 اردیبهشت 2536آورده شده است، در کیفر خواست دادستان دادگاه تجدید نظر نظامی، از گروهی که آقای دکتر عباس میلانی یکی از سرکردگان آن بود با نام "سازمان انقلابی حزب توده" یادمیشود که هدف آن گسترش کمونیزم و ایجاد یک حکومت کمونیستی در ایران بوده است. در کیفرخواست دادستان دادگاه از این گروه به عنوان مسبب برنامه ریزی حمله مسلحانه به اتومبیل سفیر وقت ایالات متحده امریکا در ایران { 1969 الی 1973 } آقای داگلاس ماک آرتور را به منظور گروگان گرفتن داشتند، که به همت راننده اتومبیل وی از دست آنها فرار میکند، و همچنین سرقت از بانک سپه مرکزی را اجرا نمودند.

روزنامه ها و مدارک پیوست را که میبینید بطور خلاصه حاکی از این است که آقای عباس میلانی عضو گروهی که در ارتباط با چین و کوبا بوده و آموزش و کمکهای خودرا از آن دو کشور میگرفته بوده است.

هم میهنان با خلوص نیت سعی کردم با اسناد و مدارک و شواهد این مطالب را حضورتان ارسال دارم، چون روزنامه و مدارک پیوست در یک ایمیل جای نمیگیرد، روزنامه و مدارک را پس از این نوشته به صورت بخش های دیگری حضورتان فرستاده میشود تا با شخصیت وحقایق مربوط به استاد دکتر عباس میلانی بیشتر آشنا شوید (اين مدارک در همين تارنما جاسازی شد- وب مسترتارنما)

تعجب اینجاست که چگونه دولت امریکا که امروز پرچم مبارزه با تروریست را در دنیا به اهتزار در آورده است چنین روابط گسترده ای با ایشان، با این سوابق، بر قرار کرده است ؟ به دانشگاه استنفورد نیز باید برای این حسن انتخاب ایشان بعنوان استاد ایران شناسی ایشان تبریک گفت .

گاهی پی میبریم اصطلاحات قدیمی چقدر کار آمد و پر معنا میباشند

یک بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک آخر بدستی ملخک.

بعنوان یک وظیفه ملی هر یک از ما ایرانیان مسئولیم برای اگاهی، این نوشتار، اسناد، و مدارک را به نظر دیگران برسانیم، پس استدعامندم پس از مطالعه و دیدن مدارک آنهارا به لیست ایمیل خود ارسال نمائید . بینهایت سپاسگزارمیشوم .

پاینده ایران ش ف  ونکوور کانادا ))

اين تارنما خود را محق ميداند مختصری در مورد انيستيتو آسپن به آگاهی خوانندگان برساند:

هرمز فکرت در گرد هم آئی آسپن در شيراز می گويد: "يک جنبش هوشيارانه که ريشه در مذهب دارد از پانزده سال پيش آغاز شده است. اين جنبش بطور برجسته ای در زندگی جوانان ايرانی تجلی کرده است"

اين نکته مورد توجه انيستييتو آسپن و کلاب روم Aspen Institute & Club of Rome قرار گرفت. آقای منوچهر گنجی با پيشنهاد پروژه "مغز های قابل اعتماد" به علياحضرت که در اصل يک کار غير ايرانی بود پای انيستيتو آسپن را به کشور باز کرد. انيستيتو آسپن در خفا با ابوالحسن بنی صدر، ماروين زونيس Marvin Zonis که قصدی جز جلوگيری از پيشرفت های اقتصادی و صنعتی و اجتماعی ايران نداشتند در ارتباط بود.

پيشنهاد هرمز فکرت بنيان "بنياد گرائی" را که بر اساس نظريه های علی شريعتی پايه گذاری شده بود را در ايران گذاشت. موسسه آسپن با معرفی استادانی به منظور تدريس در دانشگاه ها و کالج های ايرانی راه رسيدن به جوانان و آماده سازی مغز های آنان بر اساس داده های علی شريعتی را آماده کرد. در آن زمان آقای منوچهر گنجی وزير آموزش عالی بود. يک شغل کليدی با مقدار زيادی اطلاعات کليدی در مورد کشور ايران.

دکتر منوچهر گنجی در ارتباط با خانمی بنام Chaterine Bateson که بعد ها در کلالج دماوند (مدرسه عالی) به تدريس مشغول شد در ارتباط بود. خانم باتسن در اجرای نيات شوم ديکته شده از سوی انيستيتو آسپن و استراتژی برقراری تماس و منحرف کردن فکر جوانان ايرانی به سوی "تفکر ضد ماترياليستی" قدم بر میداشت. اين حرکت موذيانه با الهام از گفته های احسان نراقیبر اساس تاکيد نظريه هرمز فکرت با ياری از پروژه علی شريعتی روشنفکران و جوانان ما را در دانشگاه ها و در موسسات عالی آموزشی و به ويژه حسينيه ارشاد که مرکز روشنفکران شده بود، به طريقی آماده کردند تا بتوانند نقشه های سرنگونی سيستم در حال پيشرفت ايران را از درون فراهم سازند. اين به آن می ماند که برای خراب کردن يک ساختمان در پای هر نقطه حساس و پايه و ستون آن ديناميت کار بگذارند.

علی شريعتی بر اساس داده های اخوان المسلمين که از سياست های انگلستان سرچشمه می گرفت جوانان مارا آماده کرد تا با الهام از اصول صوفيگری و دکترين مارکسيسم بنيان مارکسيم اسلامی را در مغزهای آنها بکارد. شريعتی در مکتب اگزيستانسياليست همفکر ژان پل سارتر، فرانتس فانون، آلبرت کامو، ژاگ برک تعليم ديده بود و سرمايه داری را دشمن بشريت می دانست. شريعتی با شيوع "آرزوی درآغوش کشيدن مرگ در راستای رهائی حاصل از دوری جستن از جهان مادی بسيار مجلل است" به شاگردانش می گفت "مردن هم آغوشی با زيبائی ها است" و در سخنرانی هايش می گفت "آيا هرگز زيبائی بصورت شهيد مردن را تجربه کرده اید" او ميگفت: "مرگ يک تراژدی خارق العاده و پايان بخش انتهائی برای گم شدن در هيج بودن است و چه زيباست آرزوی مردان و زنانی که مردن را پيش از مردن به آغوش می کشند" .

بعدا وقتی نقشه آسپن با همکاری روس و انگليس در ايران پا گرفت در اوائل سال 1977 با همکاری کسانی مثل Jaques Freymond & Peccei برای راه اندازی پروژه برادری مسلمانان اروپا نقشه کشيدند. تلاش بود افکار اسلام وغرب را بهم نزديک کنند؛ با ابتکار انگليسی ها دانشگاه کمبريج انگليس زير نظر لـُرد کاردن و رهبر اخوان المسلمين اروپا شخصی بنام "معروف دوالبی" دوره ای براه انداخت که درظاهر علم و تکنولوژی و ارتباط آن با اسلام را مورد بررسی قرار می داد.

در اين برهه از زمان که کشور ما ايران ميرود تا قدمی بزرگ در راه آزادی بردارد اشاره به نکات ظريفی که در پژوهش بالا توسط نگارنده آن که امضای او را می بينيد و از قول دکتر منوچهر گنجی آمده است ضروری است:

1- در اختيار گذاشتن اطلاعات مربوط به پيشرفت، جابجائی جمعيت، آمار های مربوط به اقتصاد و مسائل فنی يک کشور به بيگانه می تواند امنيت و تماميت کشور را بخطر بياندازد؛ زيرا ممکن است برعليه کشور مورد استفاده بيگانه قرار گيرد و بکار صدمه زدن برسد. اين گروه اين اطلاعات را در گزارش های 15 برگی در اختيار آسپن قرار ميداده است.

2- ناصر مقدم که وضعيت او در "شورش 57" کاملا روشن شد نمی تواندامروز مورد استناد قرار گيرد که عباس ميلانی را از غربال ساواک گذرانده بود.

3- پرويز ثابتی که بعدها با نام مقام امنيتی مشهور شد، خود يکی از همين افراد بود که به طريق مشابه داستان عباس ميلانی از غربال گذشته بود.

4- درحاليکه پادشاه در اواخر دهه 60 از اينکار دست کشيده و کناره می گرفتند هنوز شهبانو و اين گروه به کار ادامه ميدادند.

برای اينکه بدانيم دکتر منوچهر گنجی کيست و چطور در تاريخ ايران به مقام می رسد بايستی به شجره (خاندان) او مراجعه کرد.

ابراهيم قوام الدوله يکی از افرادی خائنی است که «مرو» را که منطقه ای بسيار حساس در ايران بوده را از دست داد و ناصر الدين شاه دستور داد براو لباس مسخره ای پوشاندند و در شهر گرداندند.

پسراو معتمد السلطنه بودکه از خيانتکاران طرفدار انگلستان بود که مدتی هم مستوفی آذربايجان شد و در دوران مستوفیگری او مردم آذربايجان چه ها که در مورد او نگفته و نسروده اند. او در زمانی که شوستر آمريکائی درايران بود با شوستر گرفتاری های زيادی داشت زيرا معتمد السلطنه انگلستان را نمايندگی می کرد و لذا با شوسترآمريکائی کلنجار می رفت تا بالاخره برکنار شد.

پسر معتمد السلطنه، وثوق الدوله همان شخص خائن و مزدوری که بدون رای مردم و سر خود قرارداد 1919 که ننگين ترين قرارداد تاريخ ايران است را با انگلستان بست و ايران رادر واقع يکپارچه بصورت يک مستعمره انگلستان در آورد. وثوق الدوله برای اينکار خود رشوه بسياری دريافت کردو شرح خيانت های او ننگ تاريخ ايران است.

ميزرا حسن که بعدها لقب گرفت در سال 1251 خورشيدی، برابر با 1873 ميلادی متولد شد. در زمان ناصرالدين شاه در سال 1273 خورشيدی برابر با 1895 يعنی در 22 سالگی ميرزا حسن از سوی ناصرالدين شاه صاحب لقب «وثوق الملک» را می گيرد. در اين زمان اواخر سلطنت ناصرالدين شاه بود که در شاه عبدالعظيم کشته می شود. پس از ناصرالدين شاه مظفرالدين شاه به سلطنت می رسد و در سال 1275 خورشيدی برابر با 1897 مظفرالدين (در اصل پدر واقعی محمد مصدق) لقب جديدی به وثوق الملک میدهد و اورا وثوق الدوله می خواند.

24 سال بعد يعنی در سال 1299 خورشيدی برابر با 1921 يعنی 2 سال پس از آنکه وثوق الدوله آن قرارداد ننگين 1919 را سرخود امضا کرده و ايران را در واقع يکپارچه مستعمره انگلستان کرده است در سن 48 سالگی پسری بدنيا می آورد که نام اورا علی می گذارند. پدر لقب پيشين خود را که وثوق الملک بوده است را به تنها پسرش می دهد و علی را وثوق الملک می خواند وثوق الدوله پدر در 1329 خورشيدی برابر با 1951 در سن 78 سالگی می میرد و از او هفت دختر و يک پسر که حالا وثوق الملک لقب دارد باقی می ماند.

وثوق الملک که همانند پدر در خدمت انگلستان است صاحب دختری می شود بنام ثريا که همسر منوچهر گنجی می شود. به اين ترتيب گرچه ثريا خانم از پدر وثوق الملک است ولی نوه وثوق الدوله بحساب می آيد. نسب از هر دو سو دارد اين بد سيــَر. نتيجه گيری به عهده خواننده است.

پيش از اينکه نتيجه گيری بکنيد به اين ويدئو که پاسخی در گذشته است نگاه کنيد.

اينجا کليک کنيد

ح-ک

سپتامبر 24- 2007

Time line:

History of Iran starts 2500 years before Christ .

1160 years later Muslims occupied land of nobles, for over 1400 Iranians fought to deport the occupiers.

33 years ago they re-occupied our homeland. The Renaissance is on its way..!


Persian Kings

Cyrus 559-530 BC -29 years
Cambyses 530 BC -522 8 years
Darius 521-486 BC -35years
Xerxes 486-465 BC -21 years

       
 
It is up to the people of Iran, to form powerful resistance preventing dictatorship We believe that as long as there are people living in Iran, it is our responsibility to resist the injustice.

بر اين باور هستيم تا زمانی که در ايران زندگی هست، مسئوليت ما است تا در مقابل نا برابری ها مقاومت کنيم
We pledge alliance, with those who voice against religious regimes, terror, and welcome secularism, separation of religion and the state, we seek freedom and peace!
Home | Questions... | Mission | Before Islam | After Islam | After 1979 | History | Food for thought...| Koranic Verses| Cultural Rejuvenation-shafa | Salman Parsi & Mohammad -by shafa | What we support | Contact us
| N | O | , | T | O | , | R | E | L | I | G | I | O | N |